به گزارش شهرآرانیوز، این مستندساز سی و هفت ساله برایمان از دشواریها و تلاشهایی تعریف میکند که گوشهای از ثمره آن را میشود در جوایز متعدد او از جشنوارههای ملی دید. میگوید که عاشق سی متری طلاب است و زندگی در کوچه پس کوچههایی را که در آن نفس کشیده است، با هیچ چیز عوض نمیکند. همین علاقه باعث شده است که در عین دغدغههای استانی و فراتر از آن، برای کشف استعدادهای محله، پای کار باشد.
نه، اصلا. مرحوم پدرم روحانی و مبلغ بود و مادر مرحومم یک روضه خوان ساده. زندگی با آنها این توفیق را به من داد که در فضای مسجد، هیئت و روضه بزرگ شوم. من فرزند چهارم از خانوادهای هفت نفره بودم. قدیمها به جای بازار فردوسی، یک بوستان بزرگ بود و خانه ما در کوچهای درست رو به روی این بوستان قرار داشت. لذت شیطنتهای کودکی و آب بازی هایمان در اطراف چاه آب این بوستان را خوب یادم است.
هنوز به نه سالگی نرسیده بودم که پدرم با بیماری سرطان از دنیا رفت و دوره سخت معیشت ما شروع شد. به همین دلیل دائم خانه مان را عوض میکردیم. در مدارس مختلف منطقه مثل خطیبی، مهر، نیک خلق، دُرّی و امینی درس خواندم. از وقتی یادم میآید کنار درس خواندن سر کار هم میرفتم؛ مثلا میرفتم روی پل فجر که تازه ساخته شده بود، کلوچه میفروختم. کیف دوزی، خیاطی، دست فروشی و ... را هم امتحان کردم. کار میکردم، درس میخواندم و همچنان عاشق سینما بودم.
از همان هفت هشت سالگی. ساعتها میایستادم پوستر فیلمهای سینمایی را تماشا میکردم و غرق تصویر هنرمندانی مثل فرامرز قریبیان و جمشید هاشم پور میشدم. مطمئن بودم که دلم میخواهد فیلم بسازم.
دو چیز؛ اول علاقه شدیدم بود. از یک جایی به بعد اعتقاداتی مذهبی در من شکل گرفته بود که من را بیشتر ترغیب کرد به این سمت. یعنی دیدم میشود به علاقه مندی ام به سینما این را هم اضافه کرد که برای این دغدغهها کاری کنم.
علاقه من برای خانواده، خوشایند نبود، اما نه در حدی که برایش قبح، قائل باشند. مرحوم مادرم هیچ وقت با انتخابم موافقت نکرد. دوست داشت طلبه بشوم. میگفت این کارها بیخود است و برایت آب و نان نمیشود. راست میگفت؛ آب و نان نمیشود. سینما برای فعالان آن اقتصادی نیست.
دو جور نگاه داریم. برخی برای سینما به سینما میآیند و واقعا میخواهند فیلم بسازند. گروهی هم در کار تبلیغات هستند و با نگاه اقتصادی میآیند. نگاه من، اقتصادی نبود. سینما برای کسانی که نگاهشان به سینما، فرهنگی صرف است، نان و آب ندارد.
هم مشاور مدرسه و هم مشاور وقت اداره کل آموزش و پرورش، مشورت غلط دادند. گفتند برو پسرجان؛ در مشهد رشتهای که به سینما ربط داشته باشد، نداریم. از روی ناچاری و فقط برای اینکه دیپلمم را گرفته باشم، معماری خواندم. علاقه ام را با شرکت در دورههای آموزشگاهی و سروش سیما دنبال میکردم.
یکی از هم خدمتی هایم در سربازی، فیلم نامه نویس بود. راهنمایی ام کرد در کنکور هنر شرکت کنم. تئاتر را در دانشگاه دولتی و سینما را در دانشگاه آزاد قبول شدم. اولی را دوست نداشتم و شهریه دومی از عهده ام خارج بود. بی خیال دانشگاه شدم. الان کارهای ادامه تحصیل را طور دیگری انجام میدهم.
دانش آموختگی ام در انجمن سینمای جوان، معادل کارشناسی ارشد است. میتوان درجه هنری گرفت و ادامه تحصیل داد. سالهای ۸۹ و ۹۰ علاوه بر دوره جامع سینما در حوزه هنری، در دورههای حاج نادر (طالب زاده) شرکت کردم. کاربلدی و نفس گرم او باعث میشد هفتهای دو بار با قطارهای اتوبوسی از مشهد به تهران بروم.
سال ۸۹ دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی داشت مستندی درباره تقلب در انتخابات میساخت. تدوین آن با من بود. کارگردان نتوانسته بود کار را جمع کند. ادامه کار به من سپرده و نتیجه اش شد مستند «ما بی شماریم». این اثر در جشنواره عمار همان سال برگزیده شد. پیش از آن، اصلا نمیخواستم وارد فضای مستند شوم، اما ما بی شماریم من را در این جاده انداخت. به عنوان مستندساز شناخته میشدم و پیشنهادهای بعدی و بعدتر در همین سمت و سو بود.
محرمانههای مشهد سال ۹۳ ساخته شد و اولین مستندی بود که به حاشیه شهر مشهد میپرداخت. روی آسیبهای این مناطق تمرکز کرده بود که ۱۰ سال پیش، وحشتناک بود؛ از مسائل فرهنگی تا امنیتی، خدماتی، اخلاقی و .... این مستند مخاطب عام نداشت. آن را ساختم تا به دست مسئولان بالادستی برسد.
میخواستم واقعیتها را بی سانسور نشان بدهم، اما به نظرم موفق نبودم؛ یعنی با اینکه نتیجه کار برای بیننده، تکان دهنده و تأثیرگذار بود، نتوانستم عمق فاجعه را نشان بدهم. شرایط آن روز حاشیه شهر با الان قابل قیاس نیست و خیلی از این آسیبها رفع شده است.
بله، سوای نسخهای از آن که به تهران رفت، در استان، جلسهای با حضور مدیران کل و امام جمعه مشهد برگزار و مستند، پخش شد. به رؤیت تولیت وقت آستان قدس هم رسید.
سفارشی به این معنا که پروژهای تعریف شود، اعتباری برایش درنظر گرفته شود و برای من نفع مالی داشته باشد، نه. کار، دلی بود و دغدغه خودم.
دانه درشتش بازخوردی بود که از یکی از مسئولان ارشد بومی دریافت کردم. تا آن زمان فضا درباره آسیبهای حاشیه شهر مشهد این طور بود که موضوع خاصی نیست، گنده اش نکنید، نگویید، کسی نشنود و.... از یکی از کارگزاران نظام شنیدم که مستند به تهران رفته است و مدیران وقت استان به دلیل وجود این آسیبها در حاشیه شهر مشهد، با رفتار تشرگونه مسئولان عالی رتبه کشور مواجه شده اند.
بعد از محرمانههای مشهد، به تهیه کنندهای که سراغم آمده بود تا دوباره از حاشیه شهر مستند بسازیم، گفتم این بار نمیخواهم روی تهدیدها تمرکز کنم، بلکه میخواهم الگوهای موفقی را معرفی کنم که در حاشیه شهر کار فرهنگی انجام میدهند و جواب داده است. خط امید این طور شکل گرفت و با همین پس زمینه، مستند «ولی نعمتان».
نه، اما واقعا کمتر مستندساز مشهدی هست که بیست قسمت مستند برای مشهد ساخته باشد.
از نظر مستندسازی حس زیان ندارم. کسی اگر بخواهد مستند بسازد، اینجا فضا برای رشدش مهیاتر است تا تهران. مشهد قطب مستند است.
به خیلی از شهرهای ایران رفته ام و فضای فرهنگی شان را رصد کرده ام. خراسان یک جغرافیای اندیشهای است. بدون تعارف اینجا نسبت به سایر جغرافیای ایران، هنرمند، ادیب و اندیشمند بیشتر دارد. زیستن در فضایی که بزرگانی مثل فردوسی و عطار تا معاصرانی مثل مطهری، شریعتی، رهبر انقلاب و ... در آن زیسته اند، الهام بخش است. مشهد مستندسازخیز است؛ چون چنین عقبهای دارد. مستند ارتباط مستقیم با اندیشه دارد. فضای مستند در خراسان، مثبت و پرشور است. در جشنوارههای مطرح فیلم کشور نشدنی است که هر سال، یک یا چند برگزیده مشهدی نداشته باشیم.
نه، مدیریت فرهنگی استان از این فضا غافل است. در جلسه با استاندار هم این را پرسیدم که فیلم خراسان در ویترین سینمای ایران کجاست؟ خطه آذربایجان را نگاه کنید. هر سال در جشنواره فیلم فجر یک فیلم دارند که مربوط به مختصات خودشان است، اما در ویترین چهل ساله فیلم فجر، سه تا فیلم از خراسان هم نیست.
اینکه فیلمی در مشهد ساخته شود، دلیل نمیشود که فیلم خراسان باشد. این همه ظرفیت داریم، اما هیچ سیاست سینمایی برای مستند در استان نداریم. مجموعههای حاکمیتی در حوزه فرهنگ بیایند بنشینیم و فکر کنیم که چه کنیم. ریل گذاری شود برای این مقوله.
راستش بعد از نفس خوار به این نتیجه رسیدم که در این زمینهها مستند نسازم؛ فایدهای ندارد و به خروجی نمیرسد. وقتی میبینی چهار سال از ساخت این مستند گذشته و هیچ اتفاقی نیفتاده است، هر بار میروی آنجا و چشم در چشم همانهایی میشوی که به تو و مستندت امید بسته بودند، پشیمان میشوی و میگویی کاش وقت نمیگذاشتم، هزینه نمیکردم و با ساختن مستند، امید واهی نمیدادم. برای نفس خوار از جیبم گذاشتم. بعد از ساخت آن، دوربین فیلم برداری را که ابزار کارم بود، به ناچار فروختم. دیگر از اینکه بخواهم مستند اجتماعی انتقادی بسازم، پشیمان شده ام.
ببینید چند وقت پیش با مسئولان قضایی و دولتی ارشد استان جلسه داشتم. آنجا پرسیدم چرا مردم وقتی ما را در فضای حقیقی و مجازی میبینند و میفهمند مستندساز هستیم، میگویند که آقا بیا درباره فلان قضیه هم مستند بساز؟ چرا به شما نمیگویند؟ مگر شما قوه عادله و مجریه نیستید؟ دلیلش این است که ما را بازویی برای شما میبینند و به این قضیه اطمینان دارند. شأنی که مردم برای ما قائل هستند، حاکمیت قائل نیست.
حمایت حاکمیت یعنی اگر میبیند فلان جا دارد فسادی رخ میدهد و مستند دارد گزارش میدهد، برود پیگیری کند. سر مستند نفس خوار جلسه خصوصی داشتیم با یکی از مسئولان استان. صفر تا صد قضیه را از ابعاد مختلف تشریح کردیم. موافق بود، اما هیچ اتفاقی نیفتاد. اینها یعنی سرخوردگی.
سی متری طلاب را خیلی دوست دارم. از وقتی چشم باز کرده ام، اینجا بوده ام. مسجد، پارک محله و کوچه به کوچه اش را زندگی کرده ام و خاطره دارم. برای زندگی هیچ جایی را لذت بخشتر از طلاب نمیبینم.
طرحهای مستندی را نوشته ام که هنوز ساخته نشده اند؛ مثلا درباره شهدای شاخص این محدوده؛ از حسینی محراب تا محدث، بابانظر، علیمردانی و ... چند سال پیش در مسجد امام حسین (ع) میدان شهید مفتح، دوره آموزشی مستند را برگزار کردم. به بسیج دانش آموزی مشهد گفته ام حاضرم به مناطق حاشیه شهر بروم و به رایگان کارگاه برگزار کنم. میخواهم به بچههای این مناطق که نمیدانند چطور وارد سینما بشوند، کمک کنم تا دچار اشتباهات من نشوند. تجربه برگزاری اش را در شهرک شهید رجایی داشته ام. دوره خوبی بود.
بستگی دارد پای درس چه کسی بزرگ شوی و با چه کسانی نشست و برخاست کنی. در امثال نادر طالب زاده که شاگردی شان را کردم، ذرهای کلاس گذاشتن و این جور حساب و کتابها را ندیدم و یاد نگرفتم.
بله، دو کار دیگر ساخته ام که در مرحله تدوین است؛ یکی درباره مخزن اشیای قیمتی حرم است و دیگری درباره یک گروه جهادی.
امسال اگر خدا بخواهد سال تولید کارهای داستانی من است. کارگردانی یک فیلم نامه داستانی را در دست اقدام دارم که احتمالا تصویربرداری اش در شهرک دفاع مقدس تهران است، به اضافه یکی دو تا طرح داستانی دیگر که ناظر به جغرافیای مشهد است.
بله، اما یک اشتباه را تکرار نمیکنم؛ اینکه اقتصاد زندگی ام بر پایه فیلم سازی باشد. نباید به خاطر اقتصاد زندگی رفت سراغ فیلم ساختن. باید یک مبنا و پایه برای امرار معاش تدبیر کنی و در کنارش اگر به موضوع و سوژهای رسیدی که خوب بود و مسئله ات بود، فیلم هم بسازی.
***